محل تبلیغات شما
دستاویزی برای حرکت نداشتم دردلم غوغا بود به حالت بی تعادلی خاصی پله ها را دو تا یکی می کردم. گنگی فضا داشت خودش را آشناتر میکرد. دیوارهای سنگی کرم رنگ و گوشه های پرت افتاده ساختمان که سروشکل جدید و کاملا امروزی داشت را برایم جذاب کرده بود. پایین که رسیدم البته طبقه دوم روبروی در اتاقی که فی ونارنجی قرمز گونی بود ایستادم با مانتو شلوار سورمه ای انگار از قبل آنجا ایستاده بود. با عجله (نمیخواستم از دستم برود) سلام کرد تا من را دید با لبخندی از خوشحالی و

برداشتی از یک رویا

از زبان زبان بسته!!!!

مردی در عمق خاطرات

قرمز ,ونارنجی ,گونی ,ایستادم ,شلوار ,مانتو ,ایستادم با ,با مانتو ,بود ایستادم ,گونی بود ,قرمز گونی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Information